سرگرمی و تفریحی

ساخت وبلاگ

 

چه کسی می گوید گرانی شده است؟

دوره ی ارزانیست

دل ربودن ارزان دل شکستن ارزان دوستی ارزان دشمنیها ارزان چه شرافت ارزان تن عریان ارزان.آبرو قیمت یک تکه نان و دروغ از همه چیز ارزانتر قیمت عشق چه قدر کم شده است!کمتر از آب روان! و چه تخفیف بزرگی خورده است قیمت هر انسان

سرگرمی و تفریحی...
ما را در سایت سرگرمی و تفریحی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیاز raze-niyaz بازدید : 99 تاريخ : جمعه 15 شهريور 1392 ساعت: 0:33

 

 

آن روزها گنجشک را رنگـــ می کردند و جای قناریــــ می فروختند
این روزها هــــوس را رنگـــ می کنند و جای عشـــق می فروشند

آن روزها مال باخته می شدی و این روز ها دلـــباخته...!

و به این میگویند فرهنگــــــــــ نوینـــ ...!!!

سرگرمی و تفریحی...
ما را در سایت سرگرمی و تفریحی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیاز raze-niyaz بازدید : 81 تاريخ : جمعه 15 شهريور 1392 ساعت: 0:33

پشت ســــرم حرف بود

حدیــث شد

میترســــم آیه شود

سوره اش کنند به جعـــــــــل

بعد تفسیـــرم کنند این جماعت نـا اهـــل...

سرگرمی و تفریحی...
ما را در سایت سرگرمی و تفریحی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیاز raze-niyaz بازدید : 83 تاريخ : جمعه 15 شهريور 1392 ساعت: 0:33

تولد انسان روشن شدن کبریتی است

و

 مرگش خاموشی آن!

بنگر در این فاصله چه کردی؟!!

گرما بخشیدی...؟!

یا

 سوزاندی...؟!!

سرگرمی و تفریحی...
ما را در سایت سرگرمی و تفریحی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیاز raze-niyaz بازدید : 90 تاريخ : جمعه 15 شهريور 1392 ساعت: 0:33

می دانید اولین جمله ای که ما دراول دبستان یاد می گیریم چیه؟

"بابا آب داد بابا نان داد"

می دانید اولین جمله ای که انگلیسها در اول دبستان یاد می گیرند چیه؟

"من می توانم بخوانم و بنویسم"

می دانید اولین جمله ای که ژاپنیها در اول دبستان یاد می گیرند چیه؟

"من می توانم بدوم"

و این است که ما همیشه چشممون دنبال دست پدر است

" کار از ریشه خراب است"

سرگرمی و تفریحی...
ما را در سایت سرگرمی و تفریحی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیاز raze-niyaz بازدید : 72 تاريخ : جمعه 15 شهريور 1392 ساعت: 0:33

روزگاری که مردمانش هر لحظه رنگ عوض میکنند

نمیتوان هم رنگ جماعت شد....

سرگرمی و تفریحی...
ما را در سایت سرگرمی و تفریحی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیاز raze-niyaz بازدید : 101 تاريخ : جمعه 15 شهريور 1392 ساعت: 0:33

آنگاه که غرور کسی را له می کنی،

 آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،

 آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،

 آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،

آنگاه که حتی  گوشت را می بندی،

تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،

 آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،

می خواهم بدانم،

دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی

تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟

بسوی کدام قبله نماز می گزاری که دیگران نگزارده اند؟

 

سرگرمی و تفریحی...
ما را در سایت سرگرمی و تفریحی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیاز raze-niyaz بازدید : 84 تاريخ : جمعه 15 شهريور 1392 ساعت: 0:33

چه بسیار انسان ها دیدم تنشان لباس نبود؛

و چه بسیار لباس ها دیدم که انسانی درونش نبود ...!

سرگرمی و تفریحی...
ما را در سایت سرگرمی و تفریحی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیاز raze-niyaz بازدید : 103 تاريخ : جمعه 15 شهريور 1392 ساعت: 0:33

 

روزی رسول خدا (صل الله علیه و آله) نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمد. پیامبر(صل الله علیه و آله) از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟
عزارییل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:

۱- روزی دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست همه سر نشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند و در همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد، من مأمور شدم که جان آن زن را بگیرم، دلم به حال آن پسر سوخت.
۲- هنگامی که شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و جواهرات برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل نمود. وقتی خواست به دیدن باغ برود همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب به زمین نهد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت بدین جهت که او عمری را به امید دیدار باغی که ساخته بود سپری کرد اما هنوز چشمش به باغ نیفتاده بود اسیر مرگ شد.
در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر (صل الله علیه و آله) رسید و گفت ای محمد! خدایت سلام می رساند و می فرماید: به عظمت و جلالم سوگند شداد بن عاد همان کودکی بود که او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم و از آن جزیره دور افتاده نجاتش دادیم و او را بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد و خود بینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت، سر انجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانیان بدانند که ما به آدمیان مهلت می دهیم و لی آنها را رها نمی کنیم

سرگرمی و تفریحی...
ما را در سایت سرگرمی و تفریحی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیاز raze-niyaz بازدید : 74 تاريخ : جمعه 15 شهريور 1392 ساعت: 0:33

مرا مرده فرض کن و خانه ام را قبر رفیق! حالا بیا و سنگ بردار سه بار به شیشه ام بکوب و آرام بگو که چقدر دلت برایم تنگ شده! دلم که از غصه مرد برای شادی روحم فاتحه هم نخواستم لااقل پشت مرده صحبت نکن!

سرگرمی و تفریحی...
ما را در سایت سرگرمی و تفریحی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیاز raze-niyaz بازدید : 85 تاريخ : جمعه 15 شهريور 1392 ساعت: 0:33